عاشقانه 2


ILOVEYOU

 

من در میان مردمی هستم که باورشان نمیشود 


تنهایم


میگویند خوش به حالت خوشحالی


نمی دانند 


دلیل شاد بودنم باج به انهاست


برای دوست داشتن من

 

ﻳﻪ زمانی 



ﻓﺮﺍﻣﻮشی ﻳﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭی ﺑﻮﺩ 


ﻣﺜﻞ ﺍلاﻥ ﻧﺒﻮﺩ


ﻛﻪ ﻧﻌمت ﺑﺎشه !
 

 

در اوج عشق

هیچگاه مثل آن لحظه آرام نبودم آنگاه که تو را در آغوش  گرفتم
 
زیباترین و پر احساس ترین لحظه زندگی ام بود

لحظه ای که من و تو با هم به اوج عشق رسیدیم !

لحظه ای که احساس کردم تو تنهای تنها برای من می باشی !
 
لحظه ای که احساس کردم اینک یک اسیری در قلب مهربان تو می باشم
 
آن لحظه احساس میکردم که یک عاشق واقعی هستم ، عاشقی که مدتها بود
 
 انتظار چنین عشقی را می کشید
 
آنگاه که بر لبان تو بوسه زدم تلخی های زندگی همه از یادم رفتند و طعم شیرین
 
 زندگی و عشق را در کنار تو چشیدم !

هیچ لحظه ای در زندگی ام مثل لحظه در آغوش گرفتنت و بوسیدن از

 آن لبان سرخت
برایم زیبا نبود !

با افتخار تو را در آغوش خویش بردم و با غرور بر لبانت بوسه زدم و با احساس

 آرامش عشق به تو گفتم عزیزم خیلی دوستت دارم

سرت را بر روی شانه هایم گذاشتی و درد دلهای عاشقانه ات را در گوشم زمزمه

میکردی و من تنها نشسته بودم و به درد دلهای عاشقانه ات گوش میکردم

آن لحظه مانند پرنده ای بودم که در اوج آسمان آبی در حال پرواز است

مانند امواج دریایی بودم که ساحل عشق را در آغوش خود میگیرد

تو را برای خودت میخواهم ، نه برای نیاز خویش !

تو را برای وجود پر مهرت ، قلب عاشقت ، پاکی و صداقتت ، یکرنگی و یکدلی ات

مهربانی ات ، نجیب بودنت
 
 و

آن حرفهای عاشقانه ات میخواهم
 
هیچگاه مثل لحظه ای که در کنار تو هستم شاد نیستم !

لحظه های در کنار تو نبودن لحظه های سرد و بی حوصله ای است
 
همیشه به انتظار آن نشسته ام که دیدار با تو دوباره فرا رسد !
 
عزیزم بیشتر از همه کس دوستت دارم ، و زندگی را با تا خوشبخت میبینم

در آغوش تو بودن یعنی به اوج عشق رسیدن

بوسه هات خیلی شیرینه

دوستدارم

 

 

هيچکس نـفهميـــــد که « زلـيخـــــــا » مــَـــــــــرد * بـود ....!!

ميــــداني چــــــــــــرا * ؟؟؟

مـــــردانـــگي * ميــخواهـــــد!

مــــــــاندن ، پــاي عشــــــقي که مـُـــدام تـو را پـــس ميــــزنــد.... *.

فریاد اشک

گریه ی  آخر شب هایم …

انگار کافی نبوده …

این روز ها …

اول  صبح ها هم …

گریه می کنم …

 

 

گاهی سکوت، همان دروغ است؛

کمی شیک تر، روشنفکرانه تر و با مسئولیت کمتر ...!

خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…

دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…

نتونه به هیچکی اعتماد کنه…

هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه,

آخرش برسه به یه بن بست …

تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه …

اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه

به اون هم نمی تونه بگه…

خبری از آسمون هم ندیده

مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!

بهش محل هم نداده

تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …

خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله…

 

                              

نمـــی دانم چــــرا ؟
این روزهــــا
در جـــواب هـــرکــــه از حـــالم مـــی پرســــد
تـــا مــــی گویــــم:خوبــــــــم
چشمـــــانم
خیس مــــی شـــــود

 به سلامتی اونایی که هزارتا خاطــــــــــــ ــــرخواه دارن...!!

 

ولی دلشون گیرِ یه بــــــــــــــ ــــــــــی معرفته...!!

چه بر سر ما آمد..؟


که «سلام»ساده‌ترین واژه میان آدم‌ها…


برایمان تبدیل به دشوارترین واژه شد…


چنان که برای بیانش..


باید به دنبال بهانه بگردیم…

 

این روزها دلم اصرار دارد
فریاد بزند؛
اما...
من جلوی دهانش را می گیرم،


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 4 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:17 توسط آرمین| |


Power By: LoxBlog.Com